
امتیاز 3.5 از 4
فیلم خانه خالی ساخته کیم کی دوک کارگردان کرهای محصول ۲۰۰۴ داستان جوانی بیخانمان را روایت میکند که به صورت غیرقانونی و مخفیانه در خانههایی که ساکنین آنها حضور ندارند و خالی هستند زندگی میکند. در یکی از شبها وارد خانهای میشود که گمان میکند مناسب گذراندن شب باشد اما در عوض با زنی خانهدار که مورد آزار قرار گرفته مواجه شده و از همان جا بین آنها ارتباطی شکل میگیرد که به مرور به یک ارتباط عاطفی قوی تبدیل میشود.
قبل از اینکه فیلم را ببینم در مورد آن شنیده بودم که دو شخصیت اصلی در فیلم هیچ دیالوگی با هم ندارند و علی رغم اینکه در عمده زمان فیلم سکانسهای مشترک بین این دو را شاهدیم، هیچ ارتباط کلامی بین آنها برقرار نمیشود. همین باعث شده بود که نگاه نامساعدی نسبت به آن داشته باشم و بیمیلی من مانع از دیدن فیلم میشد با توجه به تجربهای دردناک از یک فیلم ایرانی که قبلاً به آن برخورده بودم و مطلقاً هیچ دیالوگ نداشت فکر کردم این هم یکی از آثار هنری تجربی است که صرفاً به بهانه بدیع بودن و اینکه کارگردان دست به خرق عادت در سینما زده مطرح شده که خوشبختانه بعد از دیدن فیلم کاملاً نظرم برگشت و اتفاقاً متوجه شدم که عدم دیالوگ بین دو کاراکتر نه جنبه تزیینی و ادایی بلکه کارکرد فرمی دارد و در خدمت روایت قصه میباشد.
منظور چیست؟ منظور این است که انتخاب کارگردان برای بیکلام بودن ارتباط زن و مرد درون فیلم را صرفاً برای اینکه یک روش از میان راههای موجود برای تعریف قصهاش باشد انتخاب نکرده بلکه ربط مستقیمی به تم و درون مایه اصلی فیلم دارد و بهترین راه برای تعریف آن است.
زن و مرد در فیلم که اسمشان هم برای ما هرگز فاش نمیشود دو انسان جدا افتاده از جهان پیرامونشان هستند که در دنیای منزوی خودشان زندگی میکنند یک جور بیصدایی که گویا جنبه استعاری از افرادی است که جایی در این دنیا برای آنها پیدا نمیشود. اگر صدایی هم میداشتند گوشی برای شنیدن پیدا نمیشد پس نتیجتاً رویکرد لال بودن برای خود پی گرفتند و به همین دلیل است که به این راحتی هم میتوانند این زبان بیصدا بین خودشان را متوجه شوند. اما سکوت زن و مرد کمی متفاوت از یکدیگر است حداقل از این زاویه که علت یکسانی ندارد. در سکوت مرد نوعی طغیان و اعتراض وجود دارد گویی میخواهد لج آنهایی را در بیاورد که جایی برای او در این زندگی در نظر نگرفتهاند اما سکوت زن در خود سوگ و ماتم دارد. سکوتی ناشی از تسلیم. و روند فیلم به این صورت برای من جالب میشود که این دو معشوق در طی شبهایی که در خانههای دیگران با هم سر میکنند از هم تاثیر میپذیرند و هر یک مقداری از عصاره خود را گویی به دیگری منتقل مینماید و این باعث میشود تا آن تعادلی که تا قبل از آشنایی، فقدانش باعث رنج آنها میشد به وجود بیاید.

مرد علاقه وسواس گونهای به ضربه زدن با چوب گلف دارد و نشان هم میدهد که در اعمال خشونت علی رغم سکون و آرامش ظاهری مشکلی ندارد. ضربات به توپ با چوب گلف نشانهای از عقده او به طبقات بالاتر جامعه است. (همانهایی که صدا دارند) اما زن به مرور میتواند این خشم درون او را آرامتر کند در سکانسی از فیلم میبینیم که مرد وقتی میخواهد به توپی که به درخت بسته ضربه بزند زن مقابل توپ میایستد و از او میخواهد که این کار را متوقف کند اگرچه که در نهایت مرد به خواست زن تن نمیدهد و اتفاقاً همان توپ از سیم محافظ خود رها شده و به فردی در خیابان آسیب مرگباری میزند واقعهای که قلب مرد را به درد آورده و او را متوجه تاثیر عدم کنترل خشمش میکند.
در طرف دیگر زن هم از مرد متاثر میشود و همانطور که در بالا گفتیم که زن بخشی از آرامش و محبت خود را به مرد میدهد مرد هم به همان نحو باعث میشود تا زن اعتراض را یاد بگیرد وقتی دوباره زن پیش شوهر بد اخلاق خود برمیگردد این بار دیگر مثل سابق تسلیم نیست بلکه در برابر شوهر خود مقاومت میکند. اتفاقاً شوهر این تغییر را زیر سر همان مرد میداند که واقعاً هم نظر به جاییست. زن پس از دورانی که با مرد جوان گذرانده دیگران انسان سابق نیست و تغییراتی محسوس داشته.

این مبحث تعادل بین زن و مرد ریشه در مکتب تائوئیسم و اشاره به مفهوم یین و یانگ دارد که در ملتهای شرقی اعتقاد به آن رایج است کل فیلم به نحوی در طی داستان خود بر عقیده به این فلسفه صحه میگذارد اما بارزترین نمود آن را در سکانس پایانی میبینیم که وقتی زن و مرد یکدیگر را روی ترازو در آغوش میکشند عقربه روی عدد صفر ثابت میماند اشارهای مبرهن بر منتهای تعادل بین یین و یانگ که باعث میشود هر دو عنصر زن و مرد یکدیگر را خنثی و در هم حل کنند.

اما برگردیم به ابتدا. همه این مسائل که ذکر شد درباره کارکرد سکوت در فیلم بود اما تمام اینها در جنبه تئوری است و باید دید که آیا فیلم در عمل این کارکرد را پیدا میکند؟ بله کارگردان به خوبی میتواند از سکوت بار دراماتیک را دریافت کند و بازی بسیار درخشان دو بازیگر اصلی فیلم به خوبی در خدمت این نگاه کارگردان است و فکر نمیکنم وقتی فیلم را میبینید سکوت فیلم آزاردهنده باشد و حتی متوجه شوید که مدت زمانی از فیلم گذشته و هنوز صحبتی وجود ندارد. بازیگران در انتقال مفاهیم با رفتار و حالت چهرهشان بسیار توانمند عمل میکنند و ضمن اینکه ترانه قفس از ناتاشا اطلس که در سکانسهای احساسی فیلم پخش میشود انتخاب زیرکانهای است که میتواند اثر نوستالژیک روی لحظات عاشقانه بگذارد. به سان همان ترانههایی که فارغ از محتوا و کیفیت چون صرفاً در لحظات عاشقانه پخش شده مثل یک ماشه برای یادآوری آن شور قدرتمند عشق عمل میکند. برای همین هم هست که کارگردان یک آهنگ عربی انتخاب کرده تا محتوای آهنگ برای مخاطب اهمیتی نداشته باشد بلکه صرفاً کارکرد نوستالژیک آن را دریابد.
در مجموع خانه خالی فیلم خاصی است و شاید به خاطر کمی المانهای رئالیسم جادویی که در آن به کار رفته شده مخاطب گستردهای نداشته باشد اما در دنیای خود موفق عمل میکند و کار خودش را میتواند انجام دهد.
نویسنده : امیرحسین رمضانی



