
امتیاز کاربران
سرزمین زامبیها محصول ۲۰۰۹ ساخته روبن فلیشر علی رغم اینکه به زیرژانر زامبی در سینما چیز خاصی اضافه نمیکند اما با زیرکی و با استفاده از تعدادی ترکیب ژانرهای گوناگون فیلم لذت بخشی میسازد که به خوبی از پس خود برمیآید. داستان فیلم به صورت یک فیلم جادهای است که اتفاقاً قبلاً در بسیاری از فیلمهای آخرالزمانی تکرار شده و داستان چهار شخصیت را روایت میکند که با وجود تناقضها و تضادهای شخصیت بسیاری که با هم دارند تنها به این دلیل که دیگر در دنیا کسی باقی نمانده با هم همراه میشوند تا در یک سفر به سمت یک پارک تفریحی همراه هم باشند.
همین شرایط آخرالزمانی است که این بستر کمدی را فراهم میکند تا تعاملات یک کابوی کله خر و یک جوان دانشجوی جامعه گریز و دو خواهر کلاهبردار را بتوانیم کنار هم داشته باشیم و از اصطکاک ناشی از کنار هم قرار گرفتن اینها موقعیتهای طنز به دست آوریم. با وجود اینکه گفتیم شخصیتها آنقدر دنیاهای متفاوتی دارند که در دنیای عادی نمیتوانند دلیلی برای کنار هم قرار گرفتن داشته باشند اما فیلم به خوبی توانسته شیمی مطلوبی را بین آنها به وجود بیاورد و حتی از آن فراتر توانسته از حضور این کاراکترها کارکرد روایی منطقی بسازد به نحوی که کلمبوس به عنوان کاراکتر محوری و به نوعی نقش اصلی فیلم با بازی جسی آیزنبرگ در طی همراهی با ویچیتا با بازی اما استون وارد یک درام عاشقانه میشود و تالاهاسی با بازی وودی هارلسون و لیتل راک خواهر ویچیتا نقش کاتالیزور را در این رمانس زامبی محور ایفا میکند.

به نظرم علت این کیفیت را میتوان علاوه بر فیلمنامه مستحکم، بیشتر در نقش آفرینیهای بازیگران جستجو نمود که به خوبی توانستند به کاراکترشان ابعاد لازم را برای واقعی شدن اضافه کنند. جسی آیزنبرگ به خوبی میتواند نقش جوان گیک جامع گریزی را بازی کند که از حدی از اختلال وسواس جبری رنج میبرد و بنا به همین دلیل هم هرگز نتوانسته حضور دختری را در زندگی خود تجربه کند. بازیگری فقط در ادا کردن دیالوگها نیست همان طور که فقط کافیست میمیک آیزنبرگ و طرز حرکت او را ببینید تا بدون هیچ توضیح اضافهای تمام شخصیت کلمبوس را حی و حاضر با تمام ویژگیهایش ببینید. از طرف دیگر وودی هارلسون هم همین خاصیت را در بازیگری خود دارد با این تفاوت که تالاهاسی کاراکتری است که در واقع در حد یک تیپ باقی میماند و فیلمنامه فضا برای عمیقتر شدن در او نمیدهد (حتی با وجود لحظاتی در فیلم که اشاره به ترومای از دست رفتن فرزند وی است) ولی همین تیپ را هارلسون درخشان اجرا میکند و مثل آیزنبرگ شما همین که هارلسون را در آن لباس و چکمه همراه با کلاه کابویی ببینید متوجه میشوید که با چه کسی طرف هستید بدون اینکه نیاز به صحبت کردن برای معرفی کاراکتر باشد. اینها از نقاط قوت سرزمین زامبیهاست که افراد درون فیلم را با صرف کمترین زمان ممکن به مخاطب میتواند معرفی کند. دو بازیگر دیگر یعنی اما استون در نقش ویچیتا و ابیگل برسلین در نقش لیتل راک دیرتر وارد فیلم میشوند و مدت زمان کمتری را برای حضور در اختیار دارند ولی در همین زمان هم به خوبی میتوانند خود را در جهان و فضای سرزمین زامبیها جا بیندازند و در آن قالب به راحتی و نرمی وارد میشوند.
اما به جز این چهار نفر یک نفر پنجم هم داریم که یکی از بهترین کمئوهای چند سال اخیر سینما را رقم میزند و آن بیل مورای در نقش خودش است که با آن فرجام غافلگیرانه میتوانم بگویم که ماندگارترین لحظه فیلم را رقم زد معمولاً کمئو ها خیلی کوتاه هستند و کارکرد روایی هم ندارند اما اینجا نه تنها بیل مورای حضور اضافه و صرفاً زمان پرکن ندارد، بلکه بخشهای مهمی از داستان در نتیجه حضور این چهار نفر در خانه مورا اتفاق میافتد و از این منظر که حضور مورای میتواند کارکرد روایی داشته باشد جالب توجه است. انگار که از اول نیاز به چنین حضوری ضروری است و بدون آن فیلمنامه لنگ میماند.

اما اینکه تمام اعتبار فیلم را به بازیگری بدهیم کم لطفی است سرزمین زامبیها در جنبههای دیگر هم حرف برای گفتن دارد. اکشن فیلم در کیفیت بسیار مطلوبی قرار دارد هم خلاقیت در زامبی کشی را شاهدیم و هم تنوع در زامبیها و هم کیفیت در اجرای آن را میتوانیم ببینیم. تدوین و فیلمبرداری در لحظاتی از فیلم درخشانند و سکانسهایی خلق میکنند که میتوانند به عنوان امضا در ذهن مخاطب باقی بمانند. یکی سکانس درهم شکستن ویترین مغازه سوغاتی است که توامان با موسیقی کلاسیک اجرا میشود و واقعاً هم سکانس سختی برای برداشت است و دیگری سکانس شلیکهای دیوانه وار تالاهاسی در اتاقک درون شهربازی است. ضمن اینکه در کلیت امر روبن فلیشر ریتم مطلوبی را که در فیلم پیدا میکند در تمام یک ساعت و نیم زمان آن به خوبی حفظ میکند و تعادل خوبی بین لحظات فراز و فرود موجود در آن برقرار مینماید. برای مثال آرامشی که در لحظات حضور در خانه مورای شاهد هستیم به خوبی ما را برای پرده پر هیاهوی پایانی پارک تفریحی آماده میکند.

در نهایت همانطور که گفتیم سرزمین زامبیها را فیلمی پیشگام و ساختارشکن نمیتوانیم در نظر بگیریم اما دلیل شهرت آن به هوشمندی سازندگان آن در استفاده مناسب از ابزاری است که گذشتگان ارائه کردهاند و ترکیب به جا و آگاهانه آن باعث شده تا محصول نهایی یک فیلم جادهای زامبی محور کمدی سیاه ترسناک عاشقانه اکشن باشد. همین تعداد صفاتی که برای توصیف فیلم ذکر شد به راحتی میتواند یک زنگ خطر باشد تا با دیده تردید به آن نگاه کنیم و نگران باشیم که با ملغمه بی سر و ته مواجه شویم ولی وقتی نتیجه کار را مشاهده کنیم آن وقت به اهمیت کار فلیشر و تیمش میتوان پی برد.
نویسنده : امیرحسین رمضانی





