امتیاز : 2 از 4
دانی دارکو از مثالهای مناسب در سینما برای معرفی فیلمی است که در ابراز خود ناقص میماند.
برای بررسی دانی دارکو دو رویکرد میتوانیم داشته باشیم، یا باید به عنوان فیلمی مستقل از کارگردانی جوان که اولین فیلم خود را در ۲۶ سالگی ساخته به آن نگاه کنیم و با توجه به این حقایق به ناپختگی و خامی بسیار زیاد فیلم خورده نگیریم و از تلاشها برای ارائه چیزی بزرگتر ستایش کنیم. یا اینکه در نگاهی سختگیرانهتر به نقد اشکالات واضح آن بپردازیم و آن را با بزرگان و کهنه کارانه این عرصه مقایسه کنیم که خط مشی من در رابطه با این فیلم به رویکرد دوم نزدیکتر است چون با این کار احترام بیشتری به ساخته ریچارد کلی گذاشته میشود و بیانگر این است که فیلم آنقدر در خود مایه دارد که قابلیت نقد شوندگی داشته باشد و بتوان سر آن صحبت کرد.
وارد بحث برای اینکه فیلم در مورد چه چیزی صحبت میکند و مباحث فیزیکی و سفر در زمان و فلسفی درون فیلم نمیشویم. در مورد اینها سخنهای بسیاری در فضای تحلیل و رمزگشایی سینما وجود دارد که به مقدار کافی و مبسوط هم هستند. مسئلهای که برای من مطرح است این است که دانی دارکو خود به تنهایی نمیتواند این مفاهیم را شرح و بسط دهد. نکتهای که در اینجا باید ذکر شود این است که این مشکل از حفرههای فیلمنامهای یا ضعف در ساختن جهان پیرامون دانی دارکو نیست بلکه مشکل در اجرای آن است خود داستان و ایدههای آن را اگر بدون در نظر گرفتن فیلم برای شما تعریف کنند حقیقتاً مو لای درز آن نمیرود پس مشکل از کجاست؟
مشکل در ناتوانی در اجرای این جهان است. شاید مشکل در کم بودن فضا در قالب سینمایی است و در قالب سریال یا رمان بهتر میتوان آن را جای داد. شاید گفته شود که برای درک بهتر دانی دارکو آن را نباید با یک بار دیدن قضاوت کرد اما این خود هم ایرادی دیگر است. روش استاندارد مواجهه با اثر هنری در برخورد اول میباشد اصیلترین و بکرترین احساساتی که در مخاطب برانگیخته میشود در اولین مشاهده از فیلم است که به وجود میآید حتی اگر هم قرار باشد در مشاهدههای بعدی یک فیلمی به زیر لایههای عمیقتر آن کشیده شویم این باید ناشی از جذابیت برای بیننده باشد نه ناشی از نفهمیدن بیننده.

اینکه اصل استفاده از چنین داستانی برای مدیوم تصویری انتخاب نادرستی بوده هم گزاره غلطی است در طول تاریخ سینما تولیداتی که در زمره ژانرهای علمی تخیلی به سنگینترین مفاهیم فلسفی و هستی شناسانه ناخنک بزنند و در عین حال موفق باشند کم نیستند. شاهد از این ادعا را میتوان ریک و مورتی در نظر گرفت ریک و مورتی انیمیشنی است که شاید در نگاه اول نتوان به تمام درون مایههای آن رسید اما حداقل خاصیت این را دارد که کشش لازم برای نگه داشتن مخاطب خود داشته باشد. مخاطب در برابر ریک و مورتی آن طنز ابزورد و در عین حال تلخ و سیاه موجود در متریال آن را احساس میکند و همین برای به دام انداختن مخاطب و درگیر کردن آن کفایت میکند.
اما در دانی دارکو غیبت این چاشنیها که از توانایی سازندگان در اجرا برمیآید باعث میشود تا برقراری ارتباط با فیلم و تداوم بخش بودن آن توی ذوق بخورد. ریک و مورتی از لحن کمدی سیاه ابزوردیستی خود برای پیوسته بودن اتصال مخاطبش با سریال کمک میگیرد و به نظر دانی دارکو هم قرار است از راز آلود بودن و طرح سوال در ذهن مخاطب استفاده کند ولی چنین چیزی نهایتاً در ۲۰ دقیقه اول فیلم حضور دارد ایده رمز آلودی موقعیت در میانه فیلم رها میشود و ناگهان انگار تماماً در یک ژانر درام مدرسهای دوران بلوغ حضور داریم. ناگهان نوجوانی را داریم که از جانب جامعه و خانواده خود منزوی شده و در طغیان با اطراف خود قرار دارد. پس پایان دنیا چه شد؟!
مورد دیگر مسائل پیچیده علمی است که مطرح میشود این ایرادی است که عموماً در فیلمهای علمی تخیلی میتوان مطرح کرد که برای پیش بردن داستان در فیلم نیاز است تا یک مفهوم پیچیده علمی را توضیح داد که منطق فیلم به آن وابسته است که اصولاً هم در دنیاهای موازی و سفر در زمان زیاد با این مسائل برخورد میکنیم تولید کنندگان فیلم در این شرایط عموماً خیلی مسائل پیچیدهای مطرح نمیکنند و با سادهترین حالت ممکن آن را رفع و رجوع میکنند اما دانی دارکو به معنای واقعی کلمه یک کتاب برای ما میخواند! بسیاری از شالودههای علمی فیلم را نه تنها کسی توضیح نمیدهد بلکه در صفحات یک کتاب روی تصویر به بیننده نمایش داده میشود این واقعا عجیبترین اتفاقی است که در فیلم با آن مواجه میشویم. حداقل اگر یکی مثل نولان بخواهد در اینتراستلار از کرمچاله در قصه خود استفاده کند خوبی آن این است که یکی با رسم شکل آن را خیلی خلاصه و جمع و جور توضیح میدهد نه اینکه مثل دانی دارکو به مخاطب جزوه بدهیم و بگوییم خودت بخوان انشالله که متوجه میشوی.

همه اینها که ذکر شد را با هم جمع بزنید و بگذارید در کنار کارگردانی بسیار خامدستانه که در بازی گرفتن از بازیگران لنگ میزند. در حالی که بازیگران بدی در فیلم حضور ندارند و مشکل نقش آفرینیهای باسمهای و عجیب و غریب باز به همان شلوغی و گیج زدن در طول فیلم برمیگردد. حتی جیک جیلنهال هم که ستاره فیلم است اور اکت وی، نقش دانی را به سمتی میبرد که گویی واقعا مبتلا به شیزوفرنی است و چنین چیزی به خاطر تعلیق و بازی با مخاطب نمیتواند باشد چون از همان ابتدا بنای داستان و وقایعی که رخ میدهد در واقعی بودن رویدادهای عجیب و غریب فیلم است و ریچارد کلی باید فتیله این بازیگری در جیلنهال را پایینتر میآورد تا امکان نزدیک شدن به کاراکتر راحت تر شود.
نهایتاً در مجموع بحثمان به نقطهای میخواهم برسم که در ابتدا متن را با آن شروع کردم اینکه دانی دارکو فیلمی است که ایده پشت آن را اگر متوجه بشوید فکتان سقوط میکند. اما اگر متوجه بشوید! و درک نکردن این اگر بزرگ ایرادش از سمت مخاطب نیست بلکه از جانب سازنده است که در بیان خود لکنت دارد.
نویسنده : امیرحسین رمضانی





