
امتیاز کاربران
امتیاز: 3 از 4
دفترچه خاطرات ساخته نیک کاساویتس با بازی رایان گاسلینگ و ریچل مک آدامز محصول ۲۰۰۴ یک ملودرام عاشقانه است که در وهله اول به نظر یک فیلم رمانتیک تابستانی دیگر است که همان ایدههای گذشته را برای چندمین بار تکرار میکند. ولی نکته اینجاست که با استفاده درست و به جا از همین کلیشهها نتیجه کار اثر قابل قبول و ماندگاری از آب درآمده که در ادامه بیشتر به آن میپردازیم.
داستان از یک سرای سالمندان آغاز میشود و میبینیم که پیرمردی قصد دارد تا برای یکی از خانمهای ساکن در آسایشگاه یک داستان بخواند و بدین گونه خود را به وی نزدیک کند. داستانی که او میخواند یک قصه عاشقانه مربوط به سالهای گذشته در کارولینای جنوبی است که در آن یک دختر و پسر از دو طبقه اجتماعی متفاوت دلباخته یکدیگر میشوند و موانعی که بر سر راه آنها برای وصل این عشق وجود دارد ماجراهای داستان را رقم میزند.
وقتی که صحبت از کلیشهها به میان میآید گویی همیشه نوعی نگاه منفی بر آن مبحث سنگینی میکند انگار که لفظ کلیشه یک بار معنایی منفی را با خود به همراه میآورد. اما حقیقت این است که همواره اینطور نیست. باید توجه کنیم که داستان زندگی انسانها به صورت کلی یک چرخه مکرر است و بارها و بارها به طرق مختلف یک داستان را میتوانیم در سرگذشت افراد ببینیم. آنچه که در قصه پردازی اهمیت دارد، همیشه این نیست که نوآوری در درون مایه داستان به خرج بدهیم بلکه باید به این نکته واقف باشیم که در عمده قصههای خوب، در نحوه استفاده از موقعیتهای تکرار شونده و طرز مواجهه مخاطب با آنها خلاقیت به خرج می دهند و اینگونه میشود که یک داستان در ظاهر معمولی و قبلاً شنیده شده اثر خود را بر دل میگذارد.

در دفترچه خاطرات هم همین کهن الگوی پسر فقیر و دختر پولدار را شاهد هستیم ضمن اینکه از اواسط فیلم پای نفر سومی هم به ماجرا باز میشود و پسر یک رقیب عاطفی برای خود میبیند و الی داستان ما در نهایت باید میان این دو راهی یکی را برگزیند اما آنچه که در فیلم همانند یک چوب جادو موجب میشود تا از یک فیلم عاشقانه معمول دیگر به اثری در خور احترام برسیم، داستان آسایشگاه سالمندان است.
ما همواره در داستانهای عاشقانه به الگوی تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردن عادت نمودهایم آنچه که در حالت کلاسیک برای ما روایت میشود داستان وصال دو معشوق است و دیگر به اینکه بعد از این وصال چه رخ خواهد داد پرداخته نمیشود اما در دفترچه خاطرات الی و نوای سالمند را شاهدیم که حالا الی درگیر بیماری زوال عقل شده و نوا سعی دارد بار دیگر با تعریف کردن داستان عاشقانه خود دوباره عشق زندگی خود را بازیابی کند و خاطرات گذشته را به یاد او بیاورد. اینجاست که داستان دریچه تازهای را به روی قلب مخاطب میگشاید. به طرزی کنایه آمیز دفترچه خاطرات یادآور اهمیت تکرار کلیشههای زندگی است که برای ما گویی عادی شدهاند. وقتی نوای مسن را میبینیم که در روزگار پیری سعی میکند با تکرار داستان خود دوباره همان احساسات سالهای جوانی را در دل الی شعله ور کند، حتی برای دقایقی نمیتوانیم در برابر عظمت عشق عمیقی که در این میان جاری است بیاعتنا بمانیم و بله الی و نوا میتوانند ما را به فکر فرو ببرند و تلنگر لازم را به ما خواهند زد و به خوبی به ما یادآوری میکنند که زندگی میتواند چقدر بیرحمانه هدیهای را که به ما ارزانی داشته در پیش چشمانمان باز پس بگیرد و شاهدیم که درد ناشی از ویرانی یک ذهن رو به زوال در چشمان پیرمرد چه تاثیری بر قلب او میگذارد.

اینگونه نیست که فیلم هیچ نقطه ضعفی نداشته باشد یا مثلاً اینطور باشد که با شاهکار صده مواجهیم. در بسیاری از لحظات، فیلم معمولی عمل میکند اما پایان بندی است که آن را بالا میبرد. به قول هاوارد هاکس کارگردان مشهور آمریکایی یک فیلم خوب شامل تعداد زیادی سکانس معمولی و یکی دو سکانس بد و چند سکانس خوب است که همیشه آخرین سکانس، باید آن سکانس خوب باشد چون مخاطب آخرین چیزی که از فیلم به یاد میآورد صحنه پایانیست و با توجه به اینکه در گفته آقای هاکس در مقام استادی شبههای نیست میتوان نتیجه گرفت که دفترچه خاطرات از همین فرمول پیروی کرده و به فیلمی موفق تبدیل میشود و اینگونه است که دفترچه یادداشت در جایی که بسیاری از فیلمهای شبیه به آن شکست میخورند موفق عمل میکند.
نویسنده : امیرحسین رمضانی



