نقد و بررسی
نقد اختصاصی فیلم Elite Squad (یگان ویژه) 2007 از سینمارنا
در خیابان های ریو فقط نخبگان زنده میمانند.

امتیاز 3 از 4
در مصاحبهای تصویری از آلخاندرو خودروفسکی کارگردان مشهور شیلیایی در مورد خشونت در فیلمهایش و تاکیدی که بر نمایش بیپرده آن دارد از وی سوال میشود و تقریباً بلافاصله خودروفسکی در جواب میگوید: “چون من عاشق خشونت هستم. در زندگی واقعی به حدی خشونت زیاد است که افراد در برابرش خودشان را به ندیدن میزنند و من چرا برای اینها فیلم بسازم، اینها کور هستند و فیلم سازی برای اینها بیفایده است.”
حقیقت این است که من هم نمیتوانم هم نظری خودم را با آقای خودروفسکی کتمان کنم و بعد از دیدن فیلم Elite Squad از آن لذت بردم و بدون تعارف و سعی بر ریاکاری و روشنفکری از خشونت حاضر در فیلم لذت بردم. بایستی ذکر کنم که این خشونت اتفاقاً نه چندان بصری و اگزوتیک به سبک فیلمهای هارور اسلشر بلکه از جنسی است که ناشی از طغیانی است که در برابر منتهای بیعدالتی سر بر میآورد و من اصالت بسیاری برای این غریزه بنیادین بشری قائل هستم.
با توجه به این مقدمه حالا به یگان ویژه برمیگردیم. Elite Squad ساخته ژوزه پادیلا در سال ۲۰۰۷ که احتمالاً وی را با ساخته تحسین برانگیز دیگرش یعنی نارکوس بشناسید. داستان روبرتو ناسیمنتو (واگنر مورا) کاپیتان BOPE (گردان عملیات ویژه پلیس) را روایت میکند که ماموریت دارد با تیم تحت هدایت خود برای پاکسازی یک سری از محلههای زاغه نشین (فاولا) ریودوژانیرو در راستای سفر پاپ به این شهر اقدام کند. زمانی که فیلم اکران شد طوفانی را در برزیل به پا کرد و محلهای بحث فراوانی را در خصوص مسائل بسیاری در کشور باز نمود از قبیل خشونت پلیس، فساد در سیستم نظامی و قضایی کشور، نقش گروههای چپگرا، مناطق فقیرنشین و مسئله مواد مخدر و تجارت آن. نکته جالبی که در این میان وجود دارد این است که قبل از اکران عمومی یگان ویژه، فیلم در جشنواره برلین به نمایش درآمد و در آنجا موفق شد خرس طلایی جشنواره را هم از آن خود کند اما در فضای جشنواره برای مخاطبین خارجی یک دو دستگی در برخورد با فیلم به وجود آمد. عدهای از فیلم بابت رویکرد جسورانهاش در نمایش داستان خود تحسین میکردند و عدهای دیگر همین خط مشی به کار گرفته شده توسط پادیلا را چماقی برای کوبیدن آن نمودند. گویا از نمایش قهرمان گونه پلیسهایی که بابت روشهایشان به کسی پاسخگو نیستند و تقریباً هر کاری برایشان مجاز است چندان دل خوشی نداشتند. اما برعکس در خود برزیل اکران بسیار موفق بود و برخورد مخاطبین با فیلم عموماً مثبت قلمداد میشد. مسئلهای که برای درک آن باید وضعیت اجتماعی و سیاسی برزیل در آن برهه رجوع کنیم.
در برزیل و اصولاً تمام آمریکای لاتین دو جریان عمده وجود دارند که کنش سیاسی را کنترل میکنند. در یک سمت طیف سوسیالیستها و جناح چپ هستند که از جانب روشنفکران و دانشجویان تجددخواه حمایت میشوند و سوی دیگر این طیف، محافظهکاران هستند که تقریباً قریب به اتفاق در بین نظامیان هستههای قدرت تشکیل میدهند. تاریخ برزیل تماماً تشکیل شده از درگیری و کشمکشهای بعضاً خشونت بار بین این دو گروه. یا نظامیان محافظهکار در قدرتند و انقلابیان چپ آنها مبارزه میکنند و یا چپها قدرت را در دست میگیرند و گروههای راست نگران افتادن برزیل در دامن کمونیسم هستند و به دنبال اینکه شده حتی با کودتا قدرت را به دست بگیرند.

از قضا در Elite Squad از هر دو جریان راست و چپ نمایندگانی حضور دارند. (پلیسها و دانشجویان که هرگز آبشان از یک جوب نمیرود) هر دوی این گروهها در فیلم در بین خودشان از فساد رنج میبرند، هم پلیسها رشوه بگیر هستند و با قاچاقچیان همکاری میکنند و هم دانشجویان با قاچاقچیان در فروش مواد همراهی دارند. پس طبیعی است در کشوری مثل برزیل، مخاطبی که از شرایط خسته و ناامید است و امیدی به اجرای عدالت ندارد وقتی کاپیتان ناسیمنتو و اسکوادش را میبیند که قاچاقچیان را به معنای واقعی کلمه از دم تیغ میگذرانند، نه تنها ناراحت نمیشوند بلکه احساس خوشحالی هم میکنند.
فیلم خود برگرفته از کتابی به همین نام است که مجموعهای از روایتهای دو افسر سابق BOPE است. حقیقتش من نمیدانم که چقدر از مسائلی که در فیلم میبینیم واقعیت دارد و چقدر اغراق به کار برده شده ولی چندان این موضوع مهم نیست. نگاه کارگردان و آنچه که در ذهن او میگذرد جالبتر است. چیزی که از ژوزه پادیلا در فیلمش میبینیم سمپاتی تمام عیارش با ناسیمنتو و گروهانش است کارگردان اصلاً موضع بیطرفانهای ندارد و ابایی هم ندارد که حمایتش را از تمام اعمال خشونت بار آنها اعلام کند. ضمن اینکه علناً دل خونی از جنبشهای دانشجویی و جریانهای روشنفکری برزیل دارد و میبینیم که با مسخره کردن آنها و نشان دادنشان به عنوان انسانهای ضعیف و بی وجود بر آن صحه میگذارد. شاید همینها مسائلی است که موجب میشود تا منتقدان به خصوص اروپایی و آمریکایی برخیشان چندان فیلم به مذاقشان خوش نیامد. چون هرچه باشد اصولاً جماعت منتقد از همان طیف مورد تمسخر پادیلا هستند.
حتی اوج این دیدگاه آنجاییست که کارگردان با دوربینش یقه مخاطبش را هم میگیرد! در سکانس پایانی فیلم که سرکرده قاچاقچیها که در حین فرار زخمیاش کردند و بالای سرش جمع میشوند و آمادهاند که او را به قتل برسانند وی از ناسیمنتو میخواهد که به صورتش شلیک نکند که ناسیمنتو در جواب شاتگان را به ماتیاس میدهد و از او میخواهد که در صورتش شلیک کند. اینجا در ثانیههای آخر، مخاطب صحنه را از زاویه دید بایانوی قاچاقچی میبیند که ماتیاس شاتگان را بالای سرش به طرف او گرفته و قصد شلیک دارد در این لحظه که چند ثانیه پرتعلیقی هم هست این فکر به ذهن خطور میکند که پادیلا واقعاً اعصابش خورد است.

با تمام اینها من از هیچ کدام این موارد ناراحت نشدم و حالا دوباره میتوانم به مقدمهی پیشتر گفته شده ارجاع دهم. اینکه خشونت از اصیلترین غرایز انسانی است و خوش خیالی ابلهانهای محسوب میشود اگر در هر عدالت خواهی شمههایی از خشونت را نبینیم. فارغ از همه این مسائل فیلم بسیار خوش ساخت و با کیفیت تولید شده ضرب آهنگ مناسب فیلم صحنههای درگیری و بازیگری درخشان مورا، کارگردانی مستند شکل پادیلا همه و همه کمک میکند تا فیلم دیدنی باشد و اینکه در طی این مقاله اینقدر به محتوا و پس زمینههای اجتماعی فیلم پرداختیم، ناشی از این بود که فیلم
از مرحله فرمی و تکنیکی قضیه به خوبی عبور کرده و جای چندانی برای مناقشه نمیگذارد
نویسنده : امیرحسین رمضانی
| پاسخ دادنبازارسال |



