
امتیاز کاربران
امتیاز : 4 از 4
وقتی فیلم تعصب اثر درخشان دی دبلیو گریفیث در سال ۱۹۱۶ ساخته شد تنها شاهد یک فیلم سینمایی خوش ساخت در زمان خود نیستیم بلکه این فیلم فراتر از مباحث درون متن و فرامتن، انقلابی در عرصه نحوه ساخت فیلمها و پیشرفت در تکنیکهای روایی محسوب شد. گریفیث با فیلم تعصب موفق شد استانداردهای جدید مهمی را برای این هنر نوظهور تعریف کند و بسیاری از معیارهای امروزی را برای بررسی کیفیت یک فیلم سینمایی برای ما به ارمغان بیاورد.
فیلم اثری بسیار بلند پروازانه و جاه طلب در زمان خود است که داستان نحوه ساخته شدن و چرایی آن خود بحث جذاب دیگری است که به فیلم مطرح دیگری از گریفیث باز میگردد. گریفیث در ۱۹۱۵ فیلم تولد یک ملت را تولید نمود که به دلیل نگاه مثبت به کوکلاس کلانها در ایالات جنوبی و نیز نگاه منفی به سیاه پوستان، علی رغم موفقیت خیره کننده در فروش و جذب مخاطب، بحث و جدلهای فراوانی را پیرامون مظمون فیلم به همراه داشت. نهادهای ترقی خواه نژادی که در نشریات و رسانههای آن زمان صاحب قلم و نفوذ بودند بسیار به فیلم تاختند و تلاش گستردهای شد تا جلوی پخش فیلم را در کشور بگیرند. در نتیجه این برخوردها که گریفیث با آن مواجه شد فیلم تعصب به عنوان جوابیه وی ساخته شد تا به طور طعنه آمیزی اعلام بدارد که عدم تحمل انسانها در برابر نگاههای متفاوت تا چه حد در طول تاریخ همواره منجر به تراژدی گشته و از ابتدای تمدن تا به امروز این چرخه تعصب بر عقاید و نتایج زیانبار آن هر بار تکرار شده. هرچند شکل جوامع تغییر کرده باشد ولی در محتوا همیشه همان بوده و به زعم آقای گریفیث موردی که برای فیلم قبلی وی رخ داد از همان جنس است.

تعصب فیلمی اپیزودی که است که ۴ داستان را در چهار دوره تاریخی مختلف به صورت موازی تعریف میکند. نکته جالبی که در این شیوه روایت وجود دارد روایت موازی است. بر خلاف روایت متوالی که طی آن یک داستان که به سرانجام رسید داستان بعدی شروع میشود، بازگو کردن قصهها به صورت موازی کمک میکند تا هم روند دراماتیک قصهها به صورت همزمان طی شده و هم اینکه وقتی در هر یک داستانها به موقعیتی اخلاقی میرسیم با کات خوردن و سرک کشیدن به داستان دیگر میتوانیم همان نتیجه را در شمایلی دیگر در قصه دیگر شاهد باشیم. گویی که گریفیث از قصهها به عنوان شاهدهایی برای یکدیگر استفاده میکند. اما اگر روایت، ساختاری متوالی داشت وقتی قصه اول به سرانجام برسد در قصه بعدی مخاطب به سرعت میتواند متوجه شود که در نهایت قرار است چه اتفاقی رخ دهد و انگیزه بیننده از ادامه نشستن در مقابل پرده نمایش کم و کمتر میشد انگار که قرار است چهار بار یک داستان تکراری را مشاهده کنیم.

این روش پرشهای مکرر بین داستانها با نمای میانی مادر آسمانی که گهواره بشر را تکان میدهد (با استعاره از گذار نسلهای بشر) باعث شد تا گریفیث تار و پود چهار داستان خود را در هم تنیده کند. توجه کنید که این چهار داستان هر کدام برای کامل شدن نیازی به یکدیگر ندارند و هر یک به صورت مجزا به اصطلاح، خودبسنده محسوب میشوند اما در هم تنیدگی در اینجا کمک به اثر موکد پیدا نمودن قصهها کرده. به عنوان مثال در این راستا داستان آمریکای مدرن را در نظر بگیرید که عدهای از ترقیخواهان جامعه سعی در جدا کردن مادری از فرزند نوزادش دارند به این بهانه که او مادر شایستهای برای فرزندش نیست و فیلم در اینجا به داستان عیسی مسیح کات میزند که یهودیان فریسی زنی را متهم به زنا میخواهند سنگسار نمایند و وقتی زن به عیسی پناه میآورد عیسی به فریسیان میگوید هر آنکس که گناه نکرده به این زن میتواند سنگ زند و این گونه گریفیث به ریاکاری ترقیخواهان آمریکایی در داستان اول طعنه میزند که شما خود چگونه میتوانید ادعا داشته باشید که مبرا از خطا هستید و این گونه در قبال دیگران حکم صادر میکنید. همانطور که در برداشتی بیرونیتر همین طعنه را به کسانی که بابت فیلم قبلی به او خورده گرفتند میزند.
فیلم تعصب از این مناظر تبلور بلوغ کارگردانی گریفیث در کاربرد تکنیکها در جهت روایت است تدوین متقاطع پدیده ای نیست که اختراع گیفیث باشد (دیگران هم قبلتر از آن استفاده نمودهاند) و یا استفاده هدفمند از نمای بسته و یا جلوههای میدانی خیره کننده در داستان فتح بابل توسط کوروش. مسئلهای که در این فیلم وجود دارد کیفیت کاربردی این تکنیکها است. مواردی که باعث شده علی رغم گذشت بیش از صد سال از ساخت فیلم هنوز در مواردی فیلم کارکرد خود را حفظ کرده باشد.

سکانس طلایی از این تسلط بر تکنیک مربوط به سکانس اعدام پسر جوان و تلاش همزمان همسر او و یارانش برای رساندن حکم لغو اعدام به محل برگزاری مراسم است نمای بسته از سه ریسمان و دستان مسلح به تیغ برای بریدن ریسمانهایی که به دریچه زیر پای جوان متصل است همراه با کاتهای متناوبی که به صحنه خودرویی که با نهایت سرعت در حال آمدن به محل اجرای حکم است. بسیار در بالا بردن تنش و تعلیق در این لحظات پایانی فیلم موثرند.
در سه داستان دیگر پایان قصهها به ناگواری ختم میشود ولی گریفیث سعی کرده در دیدگاهی خوشبینانهتر نشان دهد که با تلاش و سماجت میشود در برابر ناملایمات زندگی ایستاد حتی زمانی که زندگی انسان به تنها یک پیچش ساده دست وصل باشد.
در نهایت این توجه را داشته باشید که تعصب محصولی برای صد سال پیش و برای زمانی است که سینما روزهای اولیه خود را پشت سر میگذاشت با وجود تمام بدعتهای گریفیث و پیشگامیهای وی باز هم تعصب محدود به فناوری زمان خود است و طبیعی است که مخاطب امروزی سینما به آن حد تاثیری که مخاطب ۱۹۱۶ رسیده بود نتواند برسد. حتی فارغ از مباحث تکنولوژیکی همچون عدم وجود صدا و یا رنگ مقوله بازیگری در سینما در آن زمان هنوز به شدت ملهم از تئاتر بود و سبک و سیاق بازیگری سینمایی به وجود نیامده بود. اما با تمام این اوصاف اینکه تعصب در لحظات متعددی میتواند در قرن ۲۱ کماکان موثر واقع شود شایسته توجه است.
نویسنده : امیرحسین رمضانی



