نقد و بررسی

نقد و بررسی فیلم هتل روآندا (Hotel Rwanda) 2004 از سینمارنا

جهان بی‌تفاوت

امتیاز کاربران

امتیاز کاربر: اولین نفر باشید !
 امتیاز : 3.5 از 4
هتل رواندا ساخته تری جورج کارگردان ایرلندی تبار مصداق بارزی از فیلمی موفق است که می‌خواهد پیام داشته باشد. در عرصه هنر یکی از مباحث که مطرح این است که آیا هنر به خودی خود باید واجد یک پیام اخلاقی یا هدف والا باشد یا خیر. اگر هنرمندی اولویتش از ساخت یک اثر هنری رساندن مفهومی به مخاطبش باشد سپس به مسائل فنی و هنری دیگر فکر کند آیا به طور پیش فرض باید شایستگی برشمردن محصول نهایی را به عنوان یک اثر هنری از آن سلب کنیم؟
پاسخ من به این سوال این است که خیر، اصولاً تعریف یکسان و چارچوب داری برای این مقوله (حالا که به طور خاص در مورد سینما صحبت می‌کنیم) نمی‌توان ذکر نمود. هنرمند می‌تواند پیام خاصی برای انتقال نداشته باشد، شاید صرفاً شرح وضعیت و طرح مسئله می‌کند، شاید خلق اثر برای وی به مثابه یک برون‌ریزی از درونیات اوست و در عین حال هنرمند می‌تواند جوابیه هم بدهد و اصطلاحا بخواهد نظر خودش را بیان کند. اما یک پیش زمینه در این راستا لازم است و آن بحث دغدغه می‌باشد. برای اینکه یک محصول هنری داشته باشیم از این رو که بتواند به هدف مطلوب خود برسد، سازنده آن باید دغدغه آن را در خود پیدا کند و این مهم نه یک شبه بلکه در طی زمان و حتی به اندازه زیست یک انسان رخ می‌دهد. بسیارند فیلم‌های سینمایی و سایر محصولات بصری که به سفارش از بیرون و از جانب صاحبان سرمایه و یا قدرت ساخته می‌شوند و سعی در القای پیام خود در راستای تامین اهداف مد نظر سفارش دهندگان آن دارند. اما به دلیل فقدان این دغدغه درونی و اینکه برای آن کس که روی صندلی کارگردانی آن نشسته مسئله نبوده، هرگز به اثرگذاری مطلوب و غایی که انتظار از یک اثر ماندگار داریم نمی‌رسند. (حتی اگر ظاهر و پوستی بسیار تمیز صیقل خورده‌ای پیدا کند)
البته ذکر این نکته واجب است که تولید هنر سفارشی به هیچ وجه به خودی خود کار بد و ناپسندی نیست و به اصطلاح خیانت در حق هنر محسوب نمی‌شود. تمام منظور من این است که تمام ارکان لازم برای یک محصول قابل اعتنا باید به دقت انتخاب شوند و افراد مناسب را برای جایگاه‌هایشان انتخاب نمود.
جورج واضحاً در هتل راندا به دنبال قرار دادن مخاطب غربی خود در یک موقعیت شرمندگی توأمان با وحشت است تا نشان دهد وقتی پای جان انسان در میان باشد دیگر چشم بر هم نهادن بر روی فجایع انسانی امر آسانی نخواهد بود. اینکه تری جورج به خوبی توانسته از پس این مفهوم بر بیاید به گذشته و زندگی او نیز برمی‌گردد جورج به عنوان فردی که متولد بلفاست در ایرلند شمالی است با زندگی در جامعه دو پاره کاملا آشنایی دارد. همانطور که در روآندا هوتوها و توتسی‌ها از کینه و عداوت کهنه میانشان رنج می‌برند در ایرلند نیز همین تنش بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها وجود دارد حالا نه به صورت خشونت باری که در روآندا رخ داد ولی در نهایت اصل قضیه در هر دو سرزمین یکسان است.
هتل رواندا داستان رشد و بلوغ انسانی است که در بدترین شرایط ممکن می‌تواند اندک انسانیت را دستاویز بقای خود قرار دهد ما پل روسس باگینا را شاهدیم که در جامعه تحت سلطه جنگسالاران فاسد و رشوه بگیر توانسته یک فضا برای رشد و موفقیت پیدا کند. در مقدمه فیلم که با شخصیت پل آشنا می‌شویم (با بازی درخشان دان چیدل) می‌بینیم که او عمیقاً اعتقادی به مسائل قومیتی موجود در کشورش ندارد او خود هوتو است در حالی که همسر توتسی دارد و هتلی که مدیریتش را به عهده او گذاشته اند، بهترین کارمند آن یک توتسی به نام دوبه است. بنابراین بنیان عقیدتی پل برای زندگی در جامعه ورای برچسب‌های قومی و نژادی است. اما در عین حال یاد گرفته خود را به صورت عمیق‌ در این مسائل دخالت ندهد او باور دارد که خانواده‌اش بزرگترین و مهم‌ترین دارایی او محسوب می‌شوند و تنها موردی است که باید برای حفاظت از آن وارد عمل شد. سکانسی در یک سوم ابتدایی فیلم است که شورشیان هوتو همسایه توتسی او را با خشونت به اسارت می‌برند ولی پل علی رغم اصرار همسرش خود را درگیر نمی‌کند و از ارتباطات خود برای کمک به همسایه استفاده نمی‌کند.
تغییر این رویکرد در پل در طول فیلم نه یکباره بلکه به تدریج و با ظرافت و در ابعاد مختلف روی می‌دهد. پل برای رسیدن به آزادگی نهایی در فیلم باید تک تک سنگرهای فکری خود را از دست بدهد و تنها پس از کافر شدن به تمام اندیشه‌های قبلی خود است که متوجه می‌شود که خانواده‌اش دیگر نمی‌تواند محدود به همسر و فرزندانش باشد بلکه نسبت به تمام بیچارگانی که به هتل او پناه می‌آورند احساس تعلق پیدا کرده و خود را عضوی از آنها می‌بیند.
 پل که شیفته تمدن غرب است ضربه کاری را زمانی می‌خورد که سرهنگ الیور به او می‌گوید: باید به جای تشکر از من به صورتم تف کنی که هیچ کاری برای شما نمی‌توانم انجام دهم تو برای اربابان اروپایی و آمریکایی خود حتی یک کاکاسیا (لفظی که برای آمریکایی‌های آفریقایی تبار استفاده می‌شود) هم نیستی بلکه به سادگی یک آفریقایی هستی. یا زمان دیگر که پل از داگلیش خبرنگار برای ثبت تصاویر کشتار مردم عادی تشکر می‌کند به این امید که جهان بی‌تفاوت نخواهد بود او با ناراحتی توامان با شرمندگی به پل می‌گوید: که فکر می‌کنی چه اتفاقی خواهد افتاد نهایتاً می‌گویند خدای من و بعد می‌روند و می‌خوابند.
بله، در چرخه این حوادث پل به بلوغ فکری می‌رسد و حبابی که درون آن زندگی می‌نمود می‌ترکد. لحظه نهایی این فروپاشی زمانی است که همراه گریگور (یکی از کارمندان) برای خرید آذوقه به سراغ ژرژ روتوگوندا رهبر میلیشیای اینترهاموه می‌رود و در راه برگشت در گرگ و میش صبح وقتی متوجه می‌شوند که خودروشان در مسیری پر از دست انداز حرکت می‌کند، به خیال اینکه از جاده خارج شده‌اند برای برسی مسیر از ماشین پیاده شده و با هولناک‌ترین لحظه زندگی مواجه می‌شود. جسد هزاران انسان در طول جاده که با خونسردی تمام سلاخی شدند.
همه این تعاریفی که از قدرت فیلم کردم به تسلط سازندگان آن در اجرا برمی‌گردد هتل روآندا فیلم اکشن نیست ولی با روایت ساده خود و استفاده از لحظات پرتعلیق حتی سرگرم کننده هست علاوه بر این جورج قصه خود را تبدیل به یک مانیفست مطلق نمی‌کند بلکه در هتل روآندا قصه انسان‌ها است که روایت می‌شود و ما از درون این قصه‌ها به این مانیفست می‌رسیم.
نویسنده : امیرحسین رمضانی

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا