نقد و بررسی

نقد و بررسی فیلم روانی آمریکایی (American Psycho) 2000 در سینمارنا

نگاه نزدیک به ذهن‌های خطرناک

امتیاز کاربران

امتیاز کاربر: اولین نفر باشید !
 روانی آمریکایی از دسته فیلم‌هایی است که نمی‌توان خیلی مفهوم واحدی از آن برداشت نمود. به صورت کلی شاید بتوان اشاراتی را که به مصرف گرایی آمریکایی و یا نگاه مردسالارانه در جامعه طبقات بالای نیویورک می‌شود دریافت کرد. اما فیلم در مجموع حسی تر از آن است که بتواند توضیح دهنده باشد. می‌شود شخصیت بیتمن را تحلیل روانشناختی نمود و ادله‌ای برای چرایی رفتار وی متصور شد اما فیلم، خود قصدی برای جهت دادن مخاطب به آن سمت ندارد و صرفاً می‌خواهد به مخاطب نشان دهد که بیتمن یک هیولا است و به دنبال آسیب شناسی اش نباشید.
فیلم روانی آمریکایی یک شرح وضعیت است. یک هجویه از برخورد سازندگان آن با دست‌اندرکاران و کارگزاران وال استریت که با آنها احتمالاً سر و کار داشتند. چه از نگاه برت الیس که نویسنده رمان روانی آمریکایی بوده و برای نگارش رمان خود دست به مصاحبه با کارگزاران سهام و بانکدارها زده و چه از نگاه مری هارون کارگردان که با دیدگاه فمنیستی خود با مردان قلدری که شهوت تمامیت خواهیشان آنها را کور نموده در شغل خود سر و کار داشته. آنچه که روانی آمریکایی را برای من هنگام دیدن آن جدی می‌کرد این احساس بود که مرز فروپاشی روانی و تبدیل شدن به یک هیولای تمام عیار از یک فرد ظاهراً موفق جامعه چقدر می‌تواند باریک باشد. کمی رادیکال‌تر بخواهم باشم باید اعتراف کنم که فیلم به من نشان می‌دهد که پاتریک بیتمن‌ها چقدر در دسترس و فراوان هستند و به نوعی هر کدام از ما می‌توانیم یک بیتمن درون خود داشته باشیم. توجه داشته باشید که روانی آمریکایی در قالب اغراق، جنون بیتمن را نمایش می‌دهد ولی اگر این غلو به کار رفته شده را کنار بزنیم می‌بینیم که افراد بسیاری وجود دارند که چنان هویت خود را به جایگاه و شأن اجتماعی و شغلی پیوند می‌زنند که عملاً از جایگاه انسانیت خود سقوط می‌کنند.
دو سکانس وجود دارد که سکانس‌های کلیدی فیلم محسوب می‌شوند و کارگردانی درخشان آنها لب کلام را در مورد فیلم مطرح می‌سازد اولی سکانسی است که بیتمن با بازی کریستین بیل را می‌بینیم که خود را پس از بیدار شدن برای ادامه روز آماده می‌کند. این سکانس تمام اطلاعاتی را که برای آشنا شدن با شخصیت اصلی فیلم لازم است بدانیم به ما می‌دهد وقتی پاتریک بیتمن را می‌بینیم که چنان روتین پوستی وسواس گونه‌ای دارد و این چنین زندگی را برای کامل و بی‌نقص بودن به خود سخت می‌گیرد ما را از لحاظ ذهنی آماده می‌کند که این اصرار بر حفظ ظاهر ناشی از این است که شخصیت، در ناخودآگاه خود از پلیدی ناشی از خلا درونی‌اش آگاه است. حتی در انتهای همین سکانس که بیتمن ماسکی که به صورت خود زده بود را برمی‌دارد در رویکردی استعاری فیلم به ما اعلام می‌کند که گول ظواهر را نخوریم و بیتمن احتمالاً شخصیت دو پاره‌ای می‌تواند داشته باشد.
سکانس کلیدی بعدی مربوط به زمانی است که بیتمن و همکاران او سر کارت ویزیت خود کل کل می‌کنند و پز طراحی شیک و باکلاس آن را به یکدیگر می‌دهند. سکانسی که هنرمندانه به تصویر کشیده می‌شود و در حالی که در فضای تنگ و پرتنش تصویربرداری شده، نشان می‌دهد که دنیای این مردان با وجود ظواهر پرطمطراق آنها چقدر توخالی است. کارت ویزیت‌هایی که به طرز بسیار جالبی هیچ تفاوتی با هم ندارند و فقط وقتی شخصیت‌ها به تفاوت‌های آن اشاره می‌کنند متوجه می‌شویم که لابد فرقی باید با هم داشته باشند. کارت ویزیت‌هایی که برای این کودکان بالغ نما گویی حکم آلت جنسی دارد و کمبود درخشش یک کارت در برابر کارت دیگر باعث لکه‌دار شدن غرور صاحبان آنها و فوران حسادتشان می‌شود. کل فیلم در همین دو سکانس خلاصه می‌شود و بقیه صرفاً شرح و بسط هستند. در اولی بیتمن به ما معرفی می‌شود و دومی ضعف عمیق او را به ما می‌نمایاند.
یکی از مشکلاتی که در فیلم می‌تواند آزاردهنده باشد ابهامی است که در طول فیلم وجود دارد و من را گیج می‌کرد منظور از ابهام مربوط به روابط بین بیتمن و همکاران و زنان همراه آنها بود که از لحاظ ظاهری آنقدر شبیه به هم بودند که مثل کارت ویزیت‌هایشان در طول فیلم ممکن است متوجه نشوید که کی به کی است. البته که متوجه علت این رویکرد هستم. از آنجایی که سازندگان فیلم می‌خواهند بر پوچ بودن رفتار این کاراکترها تاکید داشته باشند و بیان داشته باشند که همگی سر و ته یک کرباس هستند به صورتی که  حتی اگر جای آنها با هم عوض شود نه کسی متوجه می‌شود نه حتی اتفاقی می‌افتد. چه بسا اگر جای زنان و مردان در ارتباطشان با هم عوض شود و حتی جای خودشان با هم. همانطور که در فیلم به طرز عجیبی می‌بینیم که کریستین بیل و جرد لتو در رستوران با هم ملاقات دارند در حالی که بیتمن خود را جای فرد دیگری از همکاران جا زده و به طرز غلو شده‌ای پل آلن (جرد لتو) متوجه نمی‌شود فرد روبروی او همان بیتمن است. این از مواردی است که می‌تواند باعث روی مخ رفتن بیننده بشود.
گرچه که هرچه جلوتر می‌رویم در نهایت فیلم شروع به اقرار به این قضیه می‌کند که به احتمال قوی بیتمن یک قاتل بالفعل نیست بلکه بالقوه است و همه این تنش‌ها را در ذهن او شاهدیم.
اما آنچه که به نظرم فیلم را ماندگار کرد بیل است. او چنان ابعاد و جزئیات به کاراکتر بیتمن اضافه کرد و با چنان تعهدی به نقش آفرینی پرداخته که توانسته بیتمن را به یک آیکون در سینما تبدیل بکند. سکانسی که در آن بیتمن با چنان هیجان آمیخته به جنون عیانی به وکیل خود اعتراف می‌کند که دست به قتل زده، از صحنه‌هایی است که در ذهن من بسیار زنده و ماندگار باقی می‌ماند.
نویسنده : امیرحسین رمضانی

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا