
امتیاز: 2.5 از 4
خیلی بد اثر گرک موتولا و نویسندگی ستروگن و ایوان گلدبرگ محصول ۲۰۰۷ به عنوان یک کمدی نوجوانانه متوسط عملکرد قابل قبولی ارائه میکند. خیلی بد داستان ست (جونا هیل) و ایوان (مایکل سرا) دو دانش آموزان دبیرستانی است که از کودکی دوستان صمیمی هستند و قرار است به کالجهای متفاوتی بروند. در طی اتفاق غیر منتظره جولز (اما استون) دختری که ست به او علاقهمند است به او پیشنهاد میدهد که در ازای تهیه مشروبات الکلی در پارتی که در خانه والدینش برگزار میکند در مهمانی شرکت کند از این رو ست و ایوان از این فرصت استفاده میکنند تا با توجه به موقعیت به وجود آمده و با این حربه بتوانند با دخترانی که به آنها علاقه دارند ارتباط برقرار کنند. اما اوضاع برای آنها بسیار پیچیدهتر از آنچه انتظار دارند پیش میرود.
آنچه که باعث میشود تا خیلی بد به عنوان یک کمدی جنسی دبیرستانی از دیگر فیلمهای همرده خود پیشی بگیرد همان اندک واقع گرایی است که با مهارت، روگن و گلدبرگ توانستهاند در فیلمنامه خود بگنجانند علی رغم ظاهر بسیار مبتذل و سرشار از کلمات رکیک که در جای جای فیلم حضور دارد، نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که چنین رویکردی صادقانهترین داستانی است که در دوران دبیرستان برای پسران در آن سن رخ میدهد و اتفاقاً روگن و گلدبرگ یک داستان فانتزی برای سوار شدن بر اوهام مخاطب نوجوانش تعریف نمیکنند بلکه در کنار ظواهر کمدی و مسخره و لودگیهای شخصیتهای درون فیلم قصه خیلی بد داستانی به نسبت غم انگیز از حسرتها و تصورات نادرستی که ذهن جوانان را در آن سنین اشغال کرده ارائه میکند.
ست، ایوان و نیز فوگل (کریستوفر فرمینز پلاس) پسرانی حساس و سرخورده و کنار زده شده حتی در میان اجتماع مدرسه خودشان هستند که در تلاشی مذبوحانه سعی دارند تا با برقراری یک رابطه جنسی با هزار دوز و کلک با دختران مدرسه خلاهای اجتماعی خود را پر کنند. اما در نهایت در طی یک رویکرد داستان پردازی کلاسیک، این بلوغ رفتاری برای این نوجوانان شکل میگیرد که نسبت به آنچه از جنس مخالف انتظار داشتند و انگیزههای خودشان تا چه حد تصورات اغراق شدهای داشته و به خطا رفته بودند .

سه کاراکتر ست و ایوان و فوگل کاملاً به یکدیگر شبیه نیستند بلکه هر کدام نمایندگی بخشی از طیف دانشآموزان نامحبوب در یک مدرسه را ایفا میکنند ایوان شخصیتی درونگرا و منطقیتر دارد اما در عین حال ترسو و خجالتی تر است و ست کاراکتری است که به وضوح سکس برای او تبدیل به یک عقده بسیار بزرگ شده و بیشتر از بقیه تلاش دارد تا قبل از کالج آن را تجربه کند و در نهایت فوگل که در انتهای طیف نامحبوبان قرار میگیرد به حدی که حتی بین ست و ایوان هم ترجیح بر این است که به دوستیشان با او اشارهای نداشته باشند. سه نوجوانی که در پی این نیستند تا تجربهای عاشقانه داشته باشند بلکه فقط از این و آن داستان دخترانی را شنیدهاند که مست میکنند و در آن شرایط ذهنی با مرد اشتباهی هم خوابی دارند و این بچههای دبیرستانی نهایت آرزویشان این است که در همان عالم ناهوشیاری آن فرد اشتباهی باشند. وقتی این پاراگراف را برای دیگری میخوانید اگر نگویید که داستانی از یک فیلم کمدی است ممکن است طرف مقابلتان فکر کند با یک درام اجتماعی سنگین طرف است.
از همین رو است که میگویم داستان خیلی بد با وجود پوسته لودهای که برای خود انتخاب کرده درون مایه غم انگیزی دارد و این هسته جدی آن به همان واقعگرایی باز میگردد که گفتم روگن و گلدبرگ برای فیلمنامه خود اتخاذ نمودند تا از یک کمدی دست دم دستی به اثری واجد قلب برسند.
نباید از بازیگری سه نوجوان درون فیلم به راحتی عبور کرد که باعث میشود تا فیلم به آن طراوتی که برای دلپسند بودن لازم است برسد. به خصوص شیمی مناسبی که بین جونا هیل و مایکل سرا برقرار میشود.

اما دو نکته منفی اگر بخواهم برای فیلم ذکر کنم اولی دو کاراکتر پلیسی است که با بازی روگن و هیدر ایفا میشود و کمی انگار به ضرب و زور درون فیلم جا شدهاند و نقششان این است که بتوانند به عنوان فاکتور پیش برنده داستان عمل کنند ولی در قسمتهایی که قرار است خندهدار باشند آن لحظه کمیک برای آنها به خوبی عمل نمیکند و مورد بعدی ارجاعات به خورد فرهنگها هست که البته تقصیر سازندگان نیست این بحث اختلاف فرهنگی در تمام فیلمهای از این سبک به خصوص فیلمهای کمدی وجود دارد و به همین دلیل برای مخاطبی مثل ما که از فرهنگ و ملت متفاوتی هستیم با وجود اشرافی که نسلهای جدیدتر به فرهنگهای جهانی دارند اما با این حال خیلی بد حاوی یک کیفیت محلی است که کارکرد آن صرفاً برای مردم همان نواحی صورت میپذیرد.
نویسنده : امیرحسین رمضانی



