نقد و بررسی

نقد و بررسی جاده مالهالند (Mulholland Drive) 2001 از سینمارنا

آنسوی واقعیت

امتیاز : 3 از 4

حقیقت این است که در این متن نمی‌خواهم به تحلیل و تفسیر فیلم مال هالند درایو بپردازم و از درون فیلم آقای لینچ به متریالی قابل درک و معنا برسیم چون بنا به دلایلی که در ادامه ذکر می‌شود این رویکرد را در مواجهه با فیلم دیوید لینچ ناممکن می‌دانم. این را هم همین جا اضافه کنم که به هیچ وجه چنین چیزی را در راستای بدگویی از فیلم نمی‌گویم بلکه معتقدم به صورت ماهوی و در ذات، رویکرد سورئالیستیک در امر هنری باعث می‌شود تا استخراج معنا هرگز به قطعیت نرسد و چون ظرف و بستر خلق اثر سورال خارج از محدوده‌ای است که مخاطب در آن با اثر مواجه می‌شود پس رسیدن به یک نقطه مشترک بین مخاطب و هنرمند همواره ناممکن است و یک فاصله هر چند اندک باقی می‌ماند. اما چرا؟

برای پاسخ به این سوال لازم است کمی به عقب‌تر و جنبش هنری سورئالیسم برگردیم سورئالیسم یا فرا واقع گرایی رویکردی است که در آن هنرمند با نقب زدن به قوه وهم و رویا از سیطره عقل و ادراک محض خارج می‌شود و سعی دارد در عمق روح و روان خود واقعیتی را بیافریند ورای واقعیت مرسوم و به تعبیری واقعیت برتری خلق می‌کند. ریشه چنین جنبشی که به دهه دوم قرن ۲۰ برمی‌گردد، به نظریات روانشناسی پیشگام آن زمان مربوط می‌شود. فروید و در ادامه بقیه پیروان او برای نخستین بار مفهومی را در حوزه مطالعه روان انسان ارائه کردند به نام ضمیر ناخودآگاه که در مقابل خودآگاهی قرار می‌گرقت. اینطور در نظر بگیرید که ناخودآگاه انباری ذهن است و در آنجا مغز می‌تواند بسیاری از اندیشه‌ها، تصورات و تخیلات را که بنا به اصول و قواعد اخلاقی و اجتماعی، فرد از بیان و ابراز آگاهانه آن خودداری می‌کند را به آنجا می‌فرستد و همان جا نگه می‌دارد و اما زمانی که این هوشیاری و آگاهی در شرایطی مثل خواب خاموش می‌شود می‌تواند آنها را ناگهان از اعماق به سطح برساند. احساسات و اندیشه‌هایی که فرد حتی خود از وجود آنها بی‌خبر است.

در روانشناسی یکی از روش‌ها برای مطالعه نقص‌های روانی، تفسیر یافته‌ها از ضمیر ناخودآگاه افراد است. در کنار این صحبت‌های جدیدی که در حوزه ضمیر ناخودآگاه در ابتدای قرن ۲۰ انجام می‌شد هنرمندان هم به این قلمرو کشیده شدند و جریانی به وجود آمد به نام سورئالیسم که در آن هنرمند می‌کوشد با کمک رویاها و اوهام خود به صور پنهان در ضمیر ناخودآگاه خود تجلی بیرونی ببخشد البته که اصولاً همیشه همین بوده و نظر و اعتقاد این است که هنرمند موفق با نگاه به ناخودآگاهش اثر خودش را می‌سازد ولی در سورئالیسم این رویکرد در خالص‌ترین حالت خودش است به این صورت که نگاه عقلایی را در آن دخیل نمی‌کند هنرمندان دیگر ولی با ترکیب منطق و عقل می‌توانند آن ارتباط را با مخاطب برقرار کنند و مخاطب را به این صورت به آن هسته مرکزی موجود در اثر خود که اصطلاحا همان فرم گفته می‌شود متصل کنند. اما برای سورئالیسم گویی این پل ارتباطی در نظر گرفته نمی‌شود چون همان اندک منطق عقلانی که برخاسته از حواس محیطی است را مانعی برای تجلی آن واقعیت برتر و اصیل درون ضمیر ناخودآگاه می‌داند.

اینجاست که مشکل به وجود می‌آید (البته بستگی دارد از چه زاویه نگاه کنیم) اینکه مخاطب نمی‌تواند ارتباط لازم را به طور کافی با اثر برقرار کند البته در صورتی که سازنده اساساً این ارتباط برایش مسئله باشد که در این صورت دیگر مشکلی وجود ندارد و اگر هم باشد برای مخاطب است حالا اینجا هنرمندان در عملکرد سورئالیستی خود صفر و صدی تقسیم بندی نمی‌شوند بلکه باید آنها و آثارشان را در یک طیف قرار داد هرچه این طیف نگاه عقلانی در کار خود دخالت دهد هرچند اندک این ارتباط بیشتر شکل می‌گیرد هر چقدر هم که کم باشد.

اینجاست که به مالهالند درایو می‌توانیم برگردیم و به گفته ابتدایی این متن اشاره کنیم که هر چقدر بخواهیم به اعماق فیلم برویم همواره فاصله‌ای تا کف باقی می‌ماند و این عدم قطعیت باعث می‌شود تا این شما باشید که برداشت و روایت خودتان را داشته باشید و به نوعی مخاطب هم در ساخت فیلم شرکت می‌کند و می‌تواند آن را تکمیل نماید. به همین خاطر است که خود لینچ هم در هیچ مصاحبه‌ای سخنی در راستای هدف خود از ساخت مالهالند درایو نمی‌زند چون این ابهام باعث می‌شود مخاطبش را نیز در کار خود شریک کند.

اگر چیزی در ساخته دیوید لینچ مطلق باشد و آشکارا نمود آن را ببینیم همان رویا بودن فیلم است. هر دقیقه از فیلم به سان یک رویاست رویایی که به نظر من عمدتاً کابوس است خوابی که معلوم نیست از کدام زاویه به حقیقت نزدیک‌تر است در فیلم دو بازیگر داریم که در واقع چهار شخصیت را بازی می‌کنند ناومی واتس که هم بتی المز است و هم دایان سلوین و لورا هرینگ که هم ریتاست و هم کامیلا رودز و هر چهار شخصیت بتی، دایان، ریتا و کامیلا در واقع یکی هستند و این شمایید که می‌توانید انتخاب کنید کدام یک نماینده واقعیت باشد.

نویسنده : امیرحسین رمضانی

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا