
امتیاز : 3 از 4
درامهای ورزشی قهرمانانه به طور معمول در یک اصل مشترکاند و آن این است که حتماً باید نمایش دهنده قدرت اراده انسان، فداکاریها و ناامید نشدنها باشند و قهرمان قصه علی رغم مشکلات سختیهای مسیر پیش رویش، بالاخره بر همه آنها غلبه کرده و پاداش خود را دریافت میکند. تعداد کمی از فیلمها در این ژانر پیدا میشود که متفاوت از هم باشند شاید راکی مثال معروفی باشد که در این ژانر سنت شکنی کرد و موفق هم بود گاو خشمگین هم با اینکه اثر درخشانی است خیلی نمیشود در این ژانر طبقهبندیاش کرد.
نایاد محصول ۲۰۲۳ که میشود گفت مطرحترین فیلم بیوگرافی ورزشی سال است هم از این کهن الگوی مرسوم در ژانر خودش مستثنا نیست و اساس و استخوان بندی روایی داستان خودش را عیناً بر اساس نمونههای موفق ماقبل خودش بنا کرده. بنابراین میتوانم بگویم که از این منظر فیلم کاملا استانداردی است. یک درام ورزشی زندگینامهای استاندارد که به خودی خود سوژه جذاب و پرکششی را هم برای پرداختن دارد تا باعث شود مخاطب را تا انتها با خود همراه کند.
فیلننامه بر اساس کتاب اتوبیوگرافی راهی را پیدا کن اثر دایانا نایاد شناگر ماراتون آمریکایی نوشته شده که شهرتش به خاطر شناکردن مسیر ۱۸۰ کیلومتری کوبا تا فلوریداست، جالبتر وقتی میشود که بدانیم این رکورد را نایاد در دهه ششم زندگیاش موفق شده که انجام دهد.
فیلم از جایی شروع میشود که نایاد (آنت بنینگ) حالا یک شناگر بازنشسته محسوب میشود و پس از تلاش ناموفقش در شنا کردن بین کوبا تا فلوریدا در ۲۸ سالگی شنای حرفهای را کنار گذاشته و حالا همراه با پارتنر سابق و دوست صمیمی امروزش بانی (جودی فاستر) که او هم یک مربی ورزشی است روزگار میگذراند. تا اینکه مدتی بعد از تولد ۶۰ سالگیاش نایاد تصمیم میگیرد تا کار ناتمام خود را که همان شنا بین کوبا و آمریکا بود به سرانجام برساند.

یک نقطه قوت بسیار موثر فیلم نایاد زوج فاستر و بنینگ است. بانی و دایانا را در دیالوگ با یکدیگر و تعاملاتشان با هم میتوان شناخت و بهتر آنها را متوجه شد. فاستر و بنینگ چنان صمیمانه و راحت این رفاقت و ارتباط را نقش آفرینی میکنند که انگار جدی حاصل سالها رفاقت و همنشینی را مشاهده میکنیم. این شیمی دو طرفه که میان این دو بازیگر برقرار میشود از آن دست اصطلاحاً بادیرولهای سینما است که امروزه کمتر آن را شاهد هستیم. از طرف دیگر از بازی درخشان ریس ایفانز هم نباید غافل شد که در نقش جان بارتلت، راهنمای مسیر به خوبی میتواند جاهای خالی را پر کند و در زمان لازم به عنوان نفر سوم به بار دراماتیک فیلم عمق لازم را ببخشد.
مسئله دیگر که این هم امتیاز مثبت برای فیلم محسوب میشود، نیفتادن در دام شعاری و تعلیمی بودن است حتی قهرمان داستان برخلاف کلیشههای مرسوم چند ایراد شخصیتی بزرگ دارد که باعث میشود یکی از چالشهای اصلی که قهرمان باید بر آن غلبه کند، غلبه بر خودش است و این خود امری جذابتر دراماتیکتر و به تعبیری دیگر انسانیتر است و مخاطب بهتر این داستان را از سازندگانش میپذیرد مثل روحیه خودخواه دایانا که در قسمتی از فیلم باعث شد تا کسانی که دوست و یار وی بودند قید همکاری با او را بزنند. آنجاست که دایانا تازه متوجه میشود اینطور نیست که چون فقط اوست که در آب است پس دیگران حق ندارند خلاف نظر او عمل کنند.

اما با تمام این تعریفها که از فیلم نایاد کردیم آیا هیچ ایرادی نمیتوان به آن وارد کرد؟
یک بخش مهمی که نایاد در آن لنگ میزند قسمت انگیزه است. در نظر داشته باشید اینکه یک ورزشکار حرفهای بخواهد دست به اقدامی بزند که تاکنون کسی آن را انجام نداده امر مرسومی است به هر حال آن فرد در اوج آمادگی خود است و طبیعی است که دوست داشته باشد تا آنجا که میتواند به حداکثر ظرفیت خود برسد اما مورد دایانا نایاد یک مورد استثنایی است که طی آن شاهد این هستیم که ورزشکاری بازنشسته آن هم پس از گذشت سالهای بسیار تصمیم میگیرد تا دوباره کاری را که در عنفوان جوانی نتوانسته تمام کند در ۶۰ سالگی به سرانجام برساند چه فاکتوری در این بین حضور دارد که باعث میشود تا دایانا این چنین مصر، هدف خود را دنبال کند و برای به سرانجام رساندن آن اینقدر وسواس داشته باشد. این مسئلهای است که فیلم از لحاظ روایی و منطق داستانی نتوانسته به آن بپردازد حقیقت این است که دایانای درون فیلم در واقع شخصیت ابزوردی است. یک پوچی در پس تمام تلاشها و فداکاریهایی که میکند به چشم میخورد به طوری که بعد از مدتی که از تماشای فیلم گذشت با خود میگفتم که خب چرا واقعاً آیا ارزشش را دارد؟ اینها آن مسائلی است که عدم پاسخ به آنها از جانب سازندگان باعث میشود ما دایانایی را ببینیم که تمام وقت در حال تقلا و تلاش است، چون گویا کار دیگری ندارد و رفتارش از یک حرکت الهام بخش تبدیل به یک وسواس بیمارگونه شده. چند موردی هم که در فیلم به صورت فلش بکها از نوجوانی نایاد میبینیم و آنجا شاهد تجاوز مربی وی به او هستیم هم باز متوجه ارتباط آن با امروزه نایاد نمیتوان شد.
من باز تکرار میکنم که تصمیم دایانا نایاد بسیار استثنایی است و به جای آنکه تمام فیلم به نتیجه این تصمیم اختصاص داده شود اگر کمی هم به چگونگی رسیدن به این تصمیم بیشتر و عمیقتر پرداخته میشد، نایاد یکی از همان فیلمهایی محسوب میشد که باید در زمره سنت شکنهای ماندگار از آن نام میبردیم.

آیا نایاد به خاطر زن بودن، مسن بودن و همجنسگرا بودن دنبال این بود که خود را به دنیا ثابت کند؟ در فیلم که میبینیم هیچ کدام از موارد بالا از جانب جامعه و اطرافیان دایان به عنوان محدودیت بر وی تحمیل نمیشود همه در فیلم دایانا را همانطور که هست کاملاً قبول دارند پس دیگر چه؟ آیا همان مسئله تجاوز مطرح است؟ ما ارتباطش را مشاهده نمیکنیم. نهایتاً میشود برگشت به همان ابزوردیسم نهفته در کاراکتر دایانا نایاد که صرفاً یک کار را انجام میدهد چون میتواند و چون میخواهد. اشارهای در چند سکانس که به پدر کمالگرا و کنترلگر دایانا و مسائل دوران نوجوانی میشود فقط در همین حدی است که فیلم میخواهد بگوید بله هرچی که هست مربوط به کودکی است حالا این که دقیقا منظور چیست، بماند.
اما سر جمع بخواهیم کلیتی از فیلم نایاد را ارائه بدهیم به این صورت است که نایاد، درام ورزشی قابل احترامی است، همراه با چند بازیگری بسیار عالی و شخصیتهای صمیمی و سمپاتیک که اندکی در روایت خود مشکل عدم ارتباط بین وقایع درون فیلم دارد. آن هم شاید به این دلیل بود که الیزابت چای و جیمی چین، زوج کارگردان فیلم در حقیقت مستندساز هستند و این اولین تجربه فیلم درام سینمایی ایشان بود و هنوز مقداری رویکرد مستند گونه که بیشتر بر روایت محض وقایع رخ داده تاکید دارد را حفظ کرده بودند.
نویسنده : امیرحسین رمضانی





