نقد و بررسی

نقد و بررسی فیلم خالق (The Creator) 2023 از سینمارنا

رویکرد اگزوتیک انسان غربی به عرفان شرقی

امتیاز: 1.5 از 4

فیلم خالق نتیجه رویکرد اگزوتیک انسان غربی به عرفان شرقی است. شاید کمی گفتنش زود بود ولی حرفی را که در انتها قرار بود نتیجه‌گیری کنم ترجیح می‌دهم همین اول اعلام کنم و سپس در ادامه سعی بر ترسیم مسیری که منجر به این استنتاج شده است داشته باشم تا در نهایت این عبارت راحت‌تر درک شود. خالق یا همان creator محصول ۲۰۲۳ و ساخته گرت ادواردز است که با وجود دوران کاری بسیار کوچکش دو فیلم مطرح بلاک باستری گودزیلا و جنگ ستارگان روگ وان را در کارنامه‌اش دارد. به نظر می‌رسد بعد از دو تجربه استدیویی عظیم خالق نخستین فیلم شخصی و اثر مؤلف آقای ادواردز باشد که در آن علاوه بر کارگردانی عنوان نویسنده و تهیه کننده را هم به دوش می‌کشد. داستان فیلم در مورد یک آینده فرضی در سال 2070 است که در آن نبردی بین انسان‌ها و هوش مصنوعی و حامیان آنها صورت گرفته و در این بین یک مامور ویژه ایالات متحده مامور یافتن سلاحی مرموز و جدید در جبهه دشمن می‌شود که گویا قدرت پایان بخشیدن به جنگ را دارد.

متاسفانه خالق اثری است مشتمل بر کلکسیونی از ایرادات و بزرگترین ایراد آن نه داستان و نه اجرا (که البته هر دو ایراد دارند) بلکه جهان سازی آن است. دنیاسازی در سینما مقوله بسیار مهمی است که بعضاً به مقدار لازم به آن پرداخته نمی‌شود لذا قبل از هر چیز بیاییم نگاهی به این مفهوم بیندازیم در وهله اول باید اینطور بگوییم که هر قصه‌ای و هر روایتی چه در ادبیات و چه در هنرهای نمایشی در یک بستری رخ می‌دهد این بستر به آن قصه و داستان ما موجودیت داده و ممکن بودن قصه را ضمانت می‌کند مثل تار و پود قالی که بستری می‌شود برای نقش‌های رنگارنگی که قرار است روی آن آورده شود. آیا بدون رشته‌های تار و پود می‌توان فرش را متصور بود؟ خیر. برای قصه و داستان هم همین است و این بستر، جهانی است که در آن قصه روایت می‌شود. بومی است که نقش داستان بر آن کشیده می‌شود.

جهان داشتن صرفاً محدود به دایره فانتزی و تخیل انسان نیست بلکه تک به تک قصه‌ها از فانتزی‌ترین تا واقع‌گراترین آنها لازم است که جهان متناسب خود را داشته باشند به عنوان مثال یک فیلم گنگستری و مافیایی را در نظر بگیرید دنیای جنایتکارانی که در این فیلم‌ها می‌بینیم اصول و قواعد خودش را دارد کارکردهای متفاوتی نسبت به دنیای بیرون از آن می‌تواند داشته باشد و به همین دلیل یک فیلم جنایی گنگستری دنیای متناسب خود را آماده می‌سازد تا در بستر آن فیلم مورد نظر به وجود بیاید حتی ریک و مورتی را در نظر بیاورید، با وجود دیوانه وار بودن و ظاهر بی‌منطق آن اما چون جهان خود را توانسته به خوبی بسازد و به مخاطب بشناساند پس اتفاقات رویداده در آن را بیننده می‌تواند بپذیرد و خود را درگیر آن کند. در مورد خالق اما اینطور نیست از هر طرف که به قضیه نگاه می‌کنیم نمی‌توان علت و معلول را در طول این فیلم به هم چسباند.

به طور مثال در ابتدای فیلم متوجه می‌شویم که به خاطر هوش مصنوعی حمله اتمی به لس آنجلس آمریکا صورت گرفته و طی آن ایالات متحده یک جنگ سراسری را علیه هوش مصنوعی که گویا در آسیای شرقی مرکز آن است آغاز می‌کند اما هرچه جلوتر که می‌رویم اصلاً این مفهوم هوش مصنوعی نه تنها تهدیدی نیست و بلکه به طرز عجیبی درمانده و بی‌خاصیت است انگار از آنجایی که فیلمساز قصد داشته ربات‌ها را در جبهه مظلومیت نمایش دهد تنها راه حلی که به ذهنش رسیده این است که هوش مصنوعی را دست و پا چلفتی کند. این قضیه خود در اصل، ماهیت بسیاری از مسائل را زیر سوال می‌برد اصلاً تهدید که اول معرفی شد باطل شده و مظلومیتی قرار به نمایش آن بود تبدیل به یک کمدی می‌شود. برای اینکه فیلم ساز بخواهد به مخاطب خود بگوید هوش مصنوعی چیز خوبیست معلوم نیست چه تصمیمی گرفته حتی آدم های قصه هم به هیچ وجه خطرناک نیستند تقریبا تمام طول فیلم آن دو نفری که جاشوا و الفی را تعقیب می‌کنند کاملاً کشکی (کلمه مناسب‌تر نمی‌توان پیدا کرد) همواره یک قدم عقب‌تر، بعد از رفتن جاشوا و الفی وارد میدان می‌شوند خود جاشوا و الفی خیلی راحت از تمام بازرسی‌ها رد می‌شوند حتی نشان هم داده نمی‌شود که چطور تا اینجا آمدند صرفاً فقط می‌بینیم که هر وقت لازم است در موقعیت هستند. قهرمان داستان هم که قرار است جنبه عاطفی و انسانی فیلم را همراه با الفی به دوش بکشد ابداً کارکرد ندارد.

این‌ها فقط بخشی از بی ساختاری و فشل بودن این فیلم است اگر قرار باشد تمام مثال‌های از این دست که بعضا مخاطب را به قهقهه می‌اندازد فهرست کنیم صرفاً اسراف در جوهر کردیم دیگر اشاره‌ای به رباتی که می‌خوابد و وید می‌کشد نمی‌کنیم یا اصلاً چرا تا این حد ابلهانه باید به جاشووا بگویند که تو باید بروی و الفی را بکشی چون اگر ما بخواهیم این کار را بکنیم خیلی ناراحت کننده است. در این راستا توجهتان را جلب می‌کنم به نیم ساعت قبل‌تر در فیلم که تقریباً یک شهرک توسط نیروهای نظامی آمریکا نابود شد اما در سکانس پیشنهاد قتل الفی توسط جاشوا بنا به منطقی که فقط به عقل جن می‌رسد ژنرال قصه ما دل رحم شد!

هر چقدر از این ایرادات ساختاری و روایی که گفتیم به همان اندازه هم می‌توان از انواع سمبولیسم‌ها و کنایات و اشارات سیاسی و فلسفی که فیلم به شدت علاقمند بوده آنها را حتماً بیان کند می‌توانیم نام ببریم مسائلی که به قدری زیادند که برای جا دادنشان در یک فیلم دو ساعتی چاره‌ای جز رویکرد تقلید گرایانه برای کارگردان نمی‌گذارد و همین تقلیل گرایی موجب سبک و سطحی بودن فیلم می‌شود چه در مفاهیمی چون میلیتاریسم آمریکایی، چه در اخلاقیات هوش مصنوعی و چه در نگاه شرقی-بودایی جبهه هوش مصنوعی در همه این‌ها صرفاً یک اشاره و یک ناخنک ساده است و نتیجه‌گیری‌های گرفته شده در فیلم به سادگی معادله ۲ بعلاوه ۲ می‌شود ۴ است در حالی که در واقعیت هرگز اینطوری نیست یک همچین مسائلی را نمی‌توان به این راحتی و ساده انگارانه به آنها پرداخت و مخاطب امروزی هم به خصوص وقتی با مفاهیم پر ادعای فیلم مواجه می‌شود دیگر با توجه به انفجار اطلاعات در دنیای امروز حرفه‌ای‌تر و سخت‌گیرتر از آن است که به این راحتی اجازه بدهد فیلم ساز از زیر این مسائل قسر در برود.

متاسفانه خالق به عنوان پکیج و محصول کامل سینمایی، فرسنگ‌ها از عنوان قابل قبول دور است و صرفاً می‌توان در اجزای جدا از هم مثل جلوه‌های ویژه که بسیار خوب کار شده‌اند و صداگذاری‌های استاندارد به خصوص اگر همراه با پخش کننده‌های با کیفیت باشد موارد مثبت را نام برد و آنها را بررسی کرد احتمالاً برای افرادی که جنبه‌های فنی و تخصصی صنعت سینما را پیگیری می‌کنند می‌تواند جالب توجه قابل اعتنا باشد اما حیف که این وسواس فنی کمی هم خرج جنبه هنری فیلم نشد.

نویسنده : امیرحسین رمضانی

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا